سلامتي، دوست داشته شدن، موفقيت در كار، بزرگ كردن فرزنداني سالم، خدمت به كشور يا پايبندي به اعتقادات معمولا از رموز خوشبختي و رضايت از زندگي به شمار مي روند اما هيچكدام نمي توانند باعث شاد زيستن شوند. اين نتيجه تحقيق روانشناسان دانشگاههاي فلوريدا، مينه سوتا و استنفورد است كه درويژه نامه "جورنال روانشناسي مثبت" منتشر شده است. زندگي شاد چيست؟ زندگي پرمعنا كدام است؟ دانشمندان شادي را سعادتي ذهني تعريف مي كنند كه تاثير عاطفي مثبتي بر فرد مي گذارد و اين تاثير در تمام جوامع و فرهنگها يكسان است. شادي مي تواند از چيزهاي كوچك نشات بگيرد مثلا پيدا كردن گردنبند گمشده يا از رويدادهاي مهمتر مثل پايان گرفتن جنگ. شادي، عواطف و احساسات مثبت و خوشايند با خود مي آورد و باعث مي شود فرد ارزيابي مثبتي از زندگي خود داشته باشد. شادي ريشه در غرايز و طبيعت دارد. برآورده شدن نيازها و خواسته ها شادي مي آورد. اين اتفاقي است كه در تمام حيوانات مي افتد. شادي در لحظه و در زمان حال معني پيدا مي كند و "دم را غنيمت است" به نوعي عصاره مفهوم شادي و زندگي در لحظه اكنون است. با اين حال، بررسي دانشمندان نشان مي دهد شاد بودن ربطي به زندگي معنادار ندارد. البته شادي و زندگي در لحظه اكنون مي تواند عناصري از گذشته را خود داشته باشد اما باز هم از منظر زمان حال به آن نگاه مي شود. به همين دليل اگر امروز زندگي دردناكي داشته باشيم، گذشته شاد، به ما احساس خوشبختي نميدهد. شادي چون در حال اتفاق مي افتد گذراست و ثبات به همراه نمي آورد. ويكتور فرانكل به انتخاب خود به همراه پدر و مادر و همسرش به اردوگاه كار نازيها رفت اما زندگي با معنا ريشه اي متفاوت دارد. معنا از ارزشهاي فردي و اجتماعي زاييده مي شود بنابراين منشاء فرهنگي دارد. معنا از زبان و فرهنگ و نمادها شكل مي گيرد و گذشته و حال و آينده را با هم در پيوند و ارتباط معنادار قرار مي دهد. با اينكه معناي زندگي از پيگيري اهداف و ارزشها بوجود مي آيد اما الزاما شادي به همراه نمي آورد. مثلا يك زنداني سياسي كه زير فشار بازجويي است نمي تواند شاد باشد اما مي تواند عميقا زندگي خود را معنادار ببيند. معنا در گستره زمان شكل مي گيرد، مثلا ازدواج را مي توان "نوشته اي بر يك تكه كاغذ" ديد يا آن را "پيوند مادام العمر به معشوق" معنا كرد. ماهيت زندگي تغيير و تحول است و معنا دادن به آن راهي است براي ثبات بخشيدن به جريان پرتلاطم زندگي. مثلا احساس يك زوج به يكديگر مرتب و روز بروز تغيير مي كند اما ازدواج به آن معنايي دائمي و ثابت مي دهد. در عمل هم ازدواج به تثبيت رابطه كمك مي كند چون قطع رابطه را دشوار مي كند اما روشن است كه ازدواج الزاما زندگي را شادتر نمي كند. يكي از مهمترين راههاي معنا دادن به زندگي پاداش دادن به خود است، از راه برنامه ريزي و تعهد به اجراي آن كه نياز به انضباط فردي دارد. بنابراين وقتي فرد با فعاليت و درگيريهاي روزمره اي كه با هم ربط دارند، هدفهايش را پيگيري و برآورده كند در عمل به زندگي خود معنا ميدهد. تحصيل، كسب مهارت، شكل دادن به رابطه اي جدي و صميمانه همگي به زندگي معني مي دهند، چرا كه گذشته و حال و آينده در راستاي هدفي مشخص يكپارچه مي كنند. به نظر دانشمندان هر چه بيشتر براي تحقق اين هدفها "خودتان" باشيد، زندگي خود را معني دار تر مي بينيد. اما بر اساس اين تحقيق، چه عواملي در شادي موثرند و چه معيارهايي به زندگي معنا مي دهند؟ سختي زندگي افرادي كه زندگي خود را آسان و به دور از دشواري مي بينند شادترند و آنها كه زندگي خود را پرمشقت مي دانند افراد شادي نيستند. اما همان ها كه با سختيها دست و پنجه نرم مي كنند زندگي خود را با معني تر مي بينند. بنابراين وقتي به دشواري يا آساني زندگي نگاه مي كنيد در واقع شادي زندگي را مي سنجيد نه معني آن را. سلامتي سلامتي نيازي همگاني و اوليه است و افراد سالم افراد شادتري هستند. اما سلامتي معناي بيشتري به زندگي نمي دهد. استيون هاوكينگ دانشمند سرشناس كاملا فلج است اما شايد زندگي بسيار معني دارتري از افراد سالم داشته باشد و تاريخ پر از مثالهايي اين چنين است. احساسات مثبت و منفي بديهي است كه احساس خوب شادي مي آورد اما اين تحقيق نشان مي دهد احساس خوب زندگي را معني دارتر نمي كند. از بين احساساتي كه در اين تحقيق بررسي شده اند، شايد جالبترين مورد بي حوصلگي باشد. بي حوصلگي بي ترديد احساسي ناخوشايند است و خوشحالي نمي آورد اما از طرف ديگر، نشانه نبود معنا هم هست، بنابراين فرد بي حوصله نه شاد است نه در طلب معنا. پول مي گويند پول خوشبختي نمي آورد. اين تحقيق نشان مي دهد كه پول تاثير شديدي بر احساس شادي مي گذارد اما معنايي به زندگي نمي دهد. خريد ضروريات يا حتي تجملات با شادي رابطه نزديك دارد و بي ثباتي و بحران اقتصادي لذت از زندگي را كاهش مي دهد. اما دخل و خرج مناسب و هدفمند اثري معكوس دارد. به زندگي معنا مي دهد ولي شادي نمي آورد. وقتي براي آينده فرزندتان پس انداز ميكنيد، قسط خانه را كامل ميپردازيد يا بدهي خود را تسويه ميكنيد، زندگي معني دارتر مي شود. تاثير پول بر زندگي ارتباط نزديكي با ارزشهاي فردي دارد و اينكه فرد چگونه خود را در رابطه با پول تعريف مي كند. روابط كتاب "انسان در جستجوي معنا"ي فرانكل كه محصول زندگي او در اردوگاه كار نازيها بود يكي از پرفروش ترين كتابها در دنيا و ايران است ارتباطهاي اجتماعي يكي از عواملي است كه هم زندگي را شادتر مي كند و هم به آن معنا مي دهد. تنهايي يكي از مهمترين عوامل شاد نبودن است. بسياري از افرادي كه در اين تحقيق شركت كرده بودند ارتباط با خانواده و دوستان را معناي زندگي خود مي دانستند. به ياد آوردن ساعتها و روزهايي كه در تنهايي گذشته و يا احتمال تنها ماندن در آينده تاثير شديدي بر شادي دارد. اما در كمال شگفتي، اينكه چقدر با دوستان يا كساني كه دوستشان داريم وقت مي گذرانيم تاثير زيادي بر شادي ندارد هرچند كه به زندگي معنا مي دهد. وقت گذراندن با آنها كه دوستشان داريم مي تواند كار بسيار سختي باشد بنابراين ممكن است خوشحالي زيادي عايد ما نكند اما به زندگي ما معنايي ديگر ميبخشد. كساني كه در اين تحقيق شركت كرده بودند و زندگي معنادارتري داشتند، روابط را مهمتر از دستاوردهاي زندگي شان مي دانستند. شادي از منفعتي كه از ديگران مي بريم زاييده مي شود و معنا از آنچه به ديگران مي دهيم. "گيرنده" شاد است و "دهنده" زندگي با معنايي دارد. كمك به ديگران زندگي را با معناتر مي كند اما مستقيما ما را شاد نمي كند. اگر كمك به ديگران لذت دارد براي اين است كه زندگي معنادارتر مي شود. بر اساس اين تحقيق فداكاري و از خودگذشتگي تاثير چنداني بر شادي مي گذارد، شايد هم اندكي آن را كاهش مي دهد، اما اهميت بسياري در معنادار بودن زندگي دارد. نكته جالب ديگري كه در اين تحقيق روشن شد اين بود كه جرو بحث با ديگران شادي را كم مي كند اما به زندگي معنايي بيشتر مي بخشد. افراد شاد كمتر تمايل به جر و بحث دارند. فرزند بزرگ كردن بچه براي بسياري از پدرها و مادرها دستاوردي مهم تلقي مي شود چرا كه نيازمند از خود گذشتن و وقف ديگري شدن است. به همين دليل براي بسياري از پدر و مادرهايي كه در اين تحقيق شركت كرده بودند بزرگ كردن بچه، شادي شان را كمتر كرده اما به زندگي شان معنا داده بود. آنها هرچه وقت بيشتري براي فرزندشان گذاشته بودند زندگي معني دارتري پيدا كرده بودند و اين همان چيزي است كه به آن "تناقض بچه داشتن" مي گويند. استرس و نگراني نيازي به گفتن نيست كه استرس و نگراني شادي را كم مي كند اما عجيب اين كه به زندگي معنا مي دهد. اين كه چرا چنين است تفسيرهاي متفاوتي مي تواند داشته باشد. شايد پيوند گذشته و حال و آينده، احتمال خطرهاي پيش ِ رو را بيشتر براي فرد آشكار ميكند و يا استمرار فعاليتهاي دشوار و سنگين براي رسيدن به هدفي در آينده دور (كه البته تحقق آن تضمين شده هم نيست) براي فرد استرس و نگراني مي آورد ، هرچند كه به زندگي اش معنا مي دهد. محققان در پايان نتيجه مي گيرند كه شادي بيشتر حاصل برآورده شدن خواسته ها و نيازهاست، بخصوص از طرف ديگران و يا حتي با پول خرج كردن. اما معنا بيشتر فراهم كردن براي ديگران است و بيشتر با با تعريفي كه فرد از "خود" دارد مربوط است. خلاقيت و خردمندي و افكار عميق به زندگي معني مي دهد اما با استرس و نگراني همراه است.