در گلستان امامت گلِ نرگس آمد
بلبل عشق ز شادی غزلی می خواند
گلِ نرگس ،قدمت کرده جهان یکسر نور
از قدومت همه عالم به خدا شد مسرور
آسمان محوِ تماشا شده از آمدنت
حوریان غرق سرورند همه از قدمت
تنِ رنجورِ زمین را تو دوایِ دردی
آمدی انس و ملک را به سجود آوردی
شب میلاد تو مهتاب حجابی دارد
چون که دیده است زمین ،گوهر نابی دارد
شبِ میلاد تو در عرشِ خدا غوغایی است
روزِ میلاد تو پایانِ شبِ تنهایی است
روزِ میلاد تو برکت به جهان می بخشد
کاش این جمعه خدا ماهِ رُخَت بُگشاید
می شد ای کاش منادی بِزّنَد این فریاد
مردمان وقت ظهورش شده روز میلاد
می شد ای کاش که با اِذنِ خدا باز آیی
مُهرِ بُطلان بزنی بر غمِ این تنهایی
هر که خواهد که بریزد به وجودش برکات
بر محمد ، به علی، مهدیِ زهرا صلوات
ناصر کسمایی نجف آبادی
اریبهشت97