در چنین شرایطی، برگزیدن دیدگاه سیستمی و همهجانبه برای مدیریت سازمانها الزامی است. به واسطه چنین دیدگاهی، سازمانها میتوانند رویکردی جامع نسبت به عناصر موثر بر عملکرد خود داشته باشند و ازاین طریق فعالیتهای سازمان را طوری برنامهریزی و هدایت کنند که تا حد امکان، بتوانند از تاثیرات منفی عناصر محیطی داخلی و خارجی در امان بوده و حتی بر آنها تاثیر بگذارند و آنها را کنترل کنند. در گذشتهای نهچندان دور، تصمیمات سازمانها تنها متاثر از نیازهای فعلی مشتریان و سودآوری مورد نظر سهامداران سازمانی بود، اما امروزه با ظهور ذینفعان متعدد، رقابت سازمانها گستردهتر شده و کسب رضایت گروههای متعدد ذینفعان، لازمه توسعه و بقای سازمانی محسوب میشود.
به طورکلی، ذینفع به گروههای حقیقی یا حقوقی اطلاق میشود که بر تصمیمات و عملکرد سازمان اثر گذاشته و در عین حال از آنها اثر میپذیرند. نکته مهمی که در این تعریف باید مد نظر قرار گیرد این است که ذینفع بودن یک مفهوم نسبی است، بهگونهای که هر ذینفع دارای ذینفعانی نسبت به خود است و بهطور همزمان، خود نسبت به گروههای دیگری از ذینفعان، ذینفع محسوب میشود. با این تعریف انواع ذینفعان سازمانها عبارت است از: مدیران، سهامداران، کارکنان، مشتریان، تامینکنندگان، اتحادیههای کارگری، رسانههای جمعی، رقبا، موسسات مالی، دولتها، ذینفعان با اهداف خاص مانند گروههای دوستدار محیطزیست. درمجموع ذینفعان سازمانی به دو دسته کلی تقسیم میشوند: ذینفعان داخلی سازمان و ذینفعان خارجی. بر این اساس، کارکنان، مدیران و سهامداران ذینفعان داخلی و سایر گروههای ذینفع، ذینفعان خارجی محسوب میشوند.
ذینفعان از آن جهت که به سازمان در دستیابی به اهدافش کمک میکنند، باارزش هستند و همانگونه که قبلا اشاره شد، شرط ماندگاری سازمانها، پاسخگویی به نیاز ذینفعان گوناگون و تلاش برای جلب رضایت آنها است. اما اهمیت همه ذینفعان به یک اندازه نیست و مدیران در برخورد با ذینفعان مختلف باید به این مساله توجه داشته باشند. مدیران باید خواستههای گروههای متعدد ذینفعان را بهطور دقیق شناسایی کرده، آنها را درک کنند و آنگاه برای جلب رضایت ذینفعان خود برنامهریزی کنند. در صورتی که خواستههای گروههای متعدد ذینفعان در یک راستا و هماهنگ باشد، مدیریت با اقدامات سادهتری میتواند به آنها پاسخ گوید، اما در دنیای واقعی منافع و خواستههای گروههای ذینفع، بسیار متفاوت و در برخی موارد متضاد است. در چنین شرایطی اولویت بندی ذینفعان براساس میزان تاثیر و اهمیتشان، از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است؛ چراکه سازمانها منابع کافی برای پرداختن همزمان به منافع تمامی ذینفعان را ندارند. به هر حال مدیریت برای تضمین بقای سازمان، باید با برگزیدن دیدگاهی جامع نسبت به منافع ذینفعان داخلی و خارجی، بین خواستههای گروههای ذینفع در کوتاهمدت و بلندمدت، نوعی تعادل و توازن برقرار کند. در چنین رویکرد پایداری، علاوهبر جنبههای اقتصادی، به جنبههای اجتماعی و مباحث زیستمحیطی فعالیتها هم توجه میشود و اهداف عملیاتی و راهبردی سازمانها بهعنوان مبنایی برای ارزیابی میزان پایداری، مورد ارزیابی قرار میگیرد.
پایداری سازمانی موضوعی است که در سالهای اخیر مورد توجه بیشتری قرار گرفته و به معنای حفظ و توسعه عملکرد سازمان در بلندمدت است تا از این طریق، بتوان رضایت ذینفعان را در طول زمان به دست آورد. کمیته جهانی محیط زیست و توسعه، توسعه پایدار را اینگونه تعریف میکند: «پیشرفت و توسعهای که نیاز نسل فعلی را برآورده سازد، بدون آنکه حق و توان نسل آتی را در برآورده کردن نیازهایش از محیطزیست و منابع طبیعی به مخاطره اندازد». بهطور کلی یک سازمان اگر بخواهد پایدار بماند، باید نهتنها در زمان حال بلکه در آینده نیز خوب کار کند و همواره سعی در کسب رضایت گروههای متعدد ذینفعان داشته باشد. در سازمانهای پایدار، هدف، ایجاد توازن بین منافع مالی، اقتصادی، اجتماعی و زیستمحیطی در بلندمدت است.
اما در عمل، افراد کمتر نیازهای خود را قربانی نیازهای نسلهای آینده میکنند و توسعه کشورها در این زمان به بهای ازبینبردن محیط زیست و محدود کردن نسلهای آینده در بهرهمندی از امکانات طبیعی تمام شده است.
عوامل پایداری سازمانها در دو دسته کلی عوامل داخلی و عوامل خارجی قرار میگیرند: عوامل داخلی به عواملی اعم از توسعه و پیادهسازی سازوکارهای انگیزشی کارکنان بهمنظور توسعه خلاقیتهای پایداری و افزایش عملکرد پایدار، بهبود سلامت کارکنان، بهبود شرایط کاری، شناسایی و حداقل کردن اثرات مخرب زیستمحیطی، دستیابی به اثربخشی انرژی، کاهش هزینهها، نوآوریهای فناوری و تعهد در مقابل ذینفعان اشاره دارد.
درحالیکه عوامل خارجی پایداری، عواملی مانند عرضه محصولات متفاوت، ترویج و نهادینهسازی فرهنگ درست مصرف کردن، پذیرش قوانین و مقررات کاری بینالمللی و تعهد در مقابل ذینفعان را در بر میگیرد. چنانکه گفته شد، عامل تعهد در مقابل ذینفعان، در هر دو مجموعه عوامل داخلی و خارجی پایداری قرار میگیرد. منظور از ذینفع در عوامل داخلی پایداری، سهامداران، کارکنان و مدیران هستند. درحالیکه مفهوم ذینفع در عوامل خارجی پایداری، عموم افراد جامعه را در برمی گیرد.
پایداری سازمانی، نیازمند نظام راهبری پایداری است. پایداری سازمان به منافع بلندمدت سازمان و اینکه سازمان در بلندمدت بتواند رضایت ذینفعان را جلب کند توجه دارد. از طرف دیگر راهبری پایداری به چگونگی تامین منافع ذینفعان میپردازد. نظام راهبری، مجموعه روشها، سیاستها و قانونهای ناظر بر هدایت و کنترل صحیح سازمانها است که الگوهای مدیریت سازمانی را تحت تاثیر قرار میدهد. سازمانها از زمانی که تاسیس میشوند دارای نظام راهبری هستند و از آنجا که منافع گروههای متعدد ذینفعان متفاوت از یکدیگر است، لذا گزارشگری پایداری بهمنظور شفاف سازی میزان برآورده شدن انتظارات هر یک از گروههای ذینفع، ضرورت مییابد. موسسه بینالمللی حسابرسی
کی پی ام جی (KPMG)، گزارشهای پایداری را «گزارشهایی مبتنی بر اطلاعات کمی و کیفی عملکرد مالی، اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی و زیست محیطی سازمانها» تعریف میکند. گزارشهای پایداری نشاندهنده اهمیت دادن به علایق ذینفعان و چگونگی مدیریت آنها است و لذا به ذینفعان اختیار عمل میدهد.
در واقع گزارشگری پایداری این اطمینان را به ذینفعان میدهد که مخاطرات مالی و غیرمالی فرصتهای مرتبط با فعالیت بخشهای مختلف سازمان، همواره با رویکرد توسعه پایدار مورد ارزیابی قرار میگیرد. اهمیت این نوع گزارشگری در برخی کشورها مشهودتر است؛ به گونهای که در کشور فرانسه از سال مالی 2002، تهیه گزارشهای زیستمحیطی و اجتماعی اجباری شده است یا در دانمارک شرکتهای پذیرفته شده در بورس موظف به ارائه گزارش سالانه حسابهای سبز مربوط به محیط زیست هستند.
«پایداری سیصد و شصت درجه» مفهومی است که در رابطه با حفظ پایداری بلندمدت سازمان ها، از طریق پاسخگویی موثر به نیاز ذینفعان بر حسب اولویت آنها مطرح میشود. در اینجا به نمونهای از بهکارگیری این مفهوم توسط شرکت وال مارت اشاره میکنیم. این شرکت با برقراری ارتباط موثر با ذینفعان و مدیریت یکپارچه آنان، توانست هزینههای خود را به میزان قابل توجهی کاهش دهد و در تحقق این هدف از ذینفعان خود کمک میگیرد. وال مارت با کاهش و حذف مصرف انرژیهای تجدید ناپذیر، حذف جابه جاییهای غیرضروری جادهای، کاهش هزینههای بسته بندی و سایر اقدامات پایداری، توانست به هدف شرکت در زمینه تولید محصولات سازگار با محیط زیست، مقرون به صرفه و در دسترس مشتریان، پاسخ گوید. تاکید وال مارت بر پایداری سازگار با فرهنگ سازمانی است و همکاران در رسیدن وال مارت به اهدافش نقش اساسی دارند. منابع انسانی شایسته، جزء لاینفک هر سازمان موفق محسوب میشوند و بدیهی است که تحقق اهداف، راهبردها و برنامههای سازمان، بدون مشارکت همهجانبه تمامی افراد سازمان میسر نخواهد شد.
نمونهای دیگر از اقدامات پایداری شرکت وال مارت مربوط به گزارش فعالیتهای این شرکت در سال 2009 میلادی است، در این سال فروشگاههای زنجیرهای وال مارت بیش از 1/3 میلیون پوند آلومینیوم، 120 میلیون پوند پلاستیک، 11/6 میلیون پوند کاغذ و 4/6 میلیون پوند مقوا را در آمریکا بازیافت کردند.
انجام چنین اقدامهایی توسط شرکت وال مارت، صرفنظر از اینکه میلیونها دلار صرفهجویی برای این شرکت به همراه داشته است و در نتیجه سود بیشتری برای سهامداران آن فراهم آورده، موجب پاکیزه ساختن محیطزیست شده و بیانگر نوعی نگاه مسوولانه نسبت به منافع عموم جامعه است که مقدمات پایداری شرکت را فراهم میسازد. راهبرد وال مارت برای ورود به بازارهای جدید، ترویج الگوهای پایداری است.
رویکرد مناسب نسبت به پایداری شرکتی موجب ایجاد صرفهجوییهای اقتصادی، تولید محصولات جدید، فرآیندهای جدید تولیدی و در عین حال افزایش درآمد و سودآوری و کاهش ریسک شده که در بلندمدت، انتظارات سهامداران را هم برآورده خواهد کرد.
از آنچه گفته شد نتیجه میگیریم که پایداری سازمانی مفهومی تنگاتنگ با مسوولیت سازمانی است که مسوولیت سازمان در قبال جامعه و محیط را در بلندمدت بیان میکند. پذیرش عملکرد پایدار در بلندمدت، منجر به بهبود عملکرد مالی، افزایش مزایای رقابتی و موفقیت بلندمدت واحد تجاری میشود. بهمنظور نیل به اهداف فوق، ضروری است که سازمانها با درک دقیق خواستههای گروههای مختلف ذینفعان، در تصمیمگیریهای خود منافع مختلف گروههای متعدد ذینفعان را مورد توجه قرار دهند و در نتیجه کسب رضایت آنها، بقا و پایداری خود را در آینده تضمین کنند. گزارشگری پایداری با همه مزایایی که برای آن ذکر شد، سندی مبنی بر توجه سازمانها به منافع ذینفعان متعدد است که متاسفانه جایگاه این نوع گزارشگری در بین شرکتهای ایرانی خالی است.
منبع : دنياي اقتصاد
نويسندگان : ساسان قاسمی، مریم کلانتر